روایتی مقبول از یک نگاه ایرانی (1)
استاد دانشکده ی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران
وجاهت اخلاقی مداخله انسان دوستانه در حمایت از حقوق بشر
دیباچه
اتهامات آمریکا علیه وجاهت اخلاقی نگاه جمهوری اسلامی نسبت به «مداخله انسان دوستانه به نفع حقوق انسانی» موجب بروز دغدغه ای ذهنی در این دانش پژوه به شرح زیر شده است: با عنایت به استمرار اتهامات علیه نگاه جمهوری اسلامی به مداخله انسان دوستانه و پایبندی بخشی از نخبگان ایرانی هم به حقوق بشر و هم حفظ فرهنگ بومی، چگونه می توان راهی برای برون رفت یافت؟ دغدغه مداخله انسان دوستانه به نفع دموکراسی و حقوق بشر، در ذهن رهبران امریکا سابقه دو قرنه دارد! علاوه بر استناد به بیانیه جهانی حقوق بشر[1]، (1) دعوای بین جفرسون یا هامیلیتون در اوان تدوین قانون اساسی امریکا تا حدی آموزنده است. از سویی، جفرسون ادعا کرد: « مطمئناً نمی توانیم اصلی که بر آن دولت خود را بنا نهاده ایم را در مورد دیگران فرو نهیم. هر کشور محق است آنطور که می خواهد نظام حکمروایی خود را بسازد، و یا اگر دوست داشت تغییر بدهد.» از سوی دیگر، هامیلتون مبنای وحشت آفرین مداخله جویی های حکومت انقلابی فرانسه را زیر پرسش می برد. (2) همین امر کشاکش 170 ساله ای را بین دو نیروی انزواجو- مداخله جو در روابط بین المل امریکا رقم می زد. در سال 1915، ویلسون باری دیگر ماشه مداخله جویی امریکایی تحت عنوان «مداخله انسان دوستانه» علیه دیکتاتور هائیتی را کشید. (3) از این پس، زمان به نفع مداخله جویی امریکا میل کرد. از دهه 1990، باری دیگر «مداخله انسان دوستانه» توجیه اخلاقی دوران انقلاب این کشور را بازیافته است.اما توصیه به «مداخله انسان دوستانه در حمایت از حقوق انسان» پیشینه ای دیرینه دارد. منشور و استوانه کوروش بزرگ نشان از آن دارد که این استراتژی، دست کم از لحاظ اسمی، پیشینه ای بیش از 12 برابر تاریخ سیاسی امریکا دارد. البته که متأسفانه به لحاظ ابتناء نظام سیاسی جهانگیر (امپراتوری) بر اراده شاه/ و یا هوس سلاطین و وابستگی گستره نامعین جغرافیایی آن به قدرت او، اعمال حقوق بشر هیچ گاه نه در داخل نهادیه شد و نه بعد «مداخله انسان دوستانه در حمایت از آن» توجیهی اخلاقی یافت. به اقتضای این شواهد تاریخی، ضمن اقرار به عظمت مبانی فرهنگی ایران، اتهامات امریکا علیه « مداخلات انسان دوستانه در حمایت از حقوق انسانی» جمهوری اسلامی هماره مورد نقد و اعتراض بوده است.
به اقتضاء تعهد به رفع مشکلی میهنی، انگیزه پژوهش پیش رو دو مورد زیر است:
نخست یافتن پنجره ای با وجاهت اخلاقی مقبول. دوم این « مداخله انسان دوستانه به نفع حقوق انسانی» با مبانی فرهنگ بومی سازگار باشد. با نگاهی راهگشایانه، و برای رفع هزینه های ناشی از محذورات پیش آورده، محتوای پژوهشی این نوشتار حول محور پاسخ یافتن به سه پرسش زیر سامان یافته است:
یک- وجاهت اخلاقی « مداخله انسان دوستانه در حمایت از حقوق بشر» در روابط بین الملل فردی- جهانی شده امروزین چیست؟ در این خصوص، دو نگاه حاکم و منتقد موضوع مطالعه قرار می گیرد.
دو- جمهوری اسلامی برای « مداخله انسان دوستانه انسانی خود» در روابط بین الملل، چه توجیه اخلاقی را ارائه می دهد؟
سه- مبانی اخلاقی موجود در ادبیات حکیمانه سیاسی ایران چه تحفه بومی برای وجاهت بخشی اخلاقی و مقبول نمودن نگاه « مداخله انسان دوستانه به حقوق بشر ایران» دارد؟ البته که به اقتضای تغییر در فضای زیست بوم فردی- جهانی شده موجود، این تحفه های بومی نیازمند بازسازی است.
در گفتارهای چهارگانه این پژوهش وارد وادی فضای ذهن سیاسی حکیمانه ادیب پارسی پرداز می شویم. امید آن است که از این رهگذر، شاید بتواند منابعی برای تأمل نظری نسبت به تجویز/ و یا منع مداخله انسان دوستانه در حمایت از حقوق بشر به دست دهند که هم روزآمد باشند و هم کارآمد. با این تکالیف خود پرداخته پژوهشی، نوشتار پیش روی شامل چهار گفتار زیر خواهد بود:
الف- طرح موضوع: رویکرد تقابل رویکردها در خصوص « مداخله انسان دوستانه به نفع حقوق» بشر/ یا انسان های خاص
ب- بخثی مفهومی و نظری در خصوص ماهیت اخلاقی تأیید و یا نقد «مداخله انسان دوستانه در حمایت از حقوق بشر».
ج- توجیه اخلاقی جمهوری اسلامی از سیاست « مداخله انسان دوستانه»
د- خوانشی بازسازی شده از توجیه اخلاقی حکیمان ادیب پارسی پرداز در تجویز و یا منع مداخله انسان دوستانه برای حقوق انسانی.
1. طرح موضوع تقابل رویکردها نسبت به وجاهت اخلاقی مداخله انسان دوستانه به نفع حقوق بشر/ یا انسان های خاص
تداوم اتهامات از سوی امریکا و متحدینش علیه رویکرد جمهوری اسلامی به « مداخله انسان دوستانه در حمایت از حقوق انسانهای خاص» ایران را دچار محذوراتی مضاعف کرده است. به گفته هاشمی رفسنجانی، « بسیاری از کینه ورزی ها، تحریم ها و مشکلاتی که بر جمهوری اسلامی ایران تحمیل شده، به دلیل ایستادگی بر سر آرمان انقلاب، از جمله حمایت از ملت فلسطین در برابر تجاوزگری رژیم صهیونیستی، است». (4) در بعضی موارد، این اتهامات هم از حمایت جامعه بین المللی (سازمان ملل و ارگان های وابسته) برخوردار شده و هم از حمایت متحدین امریکا در سراسر جهان.در مواردی اتفاق افتاده که بخشی از کشورها و نیروهای منتَفَع از نگاه مداخله انسان دوستانه جمهوری اسلامی نیز در تحمیل این محذورات مضاعف مشارکت داشته اند. علاوه بر ادعای مطلق (نماینده سنی مجلس عراق) علیه ایران در 26 شهریور 1388، سایت تابناک با بیان ادعای ژنرال نش (یکی از فرماندهان بلندپایه نظامی امریکایی در عراق) مبنی بر اینکه « امریکا و عراق همکاری اطلاعاتی نزدیکی برای مقابله یا قاچاق سلاح از ایران به عراق دارند»، ادعای زیر را گزارش کرده است: نیروهای عراق محموله تازه ای از تسلیحات و مهمات ساخت ایران را در استان ذی قار عراق کشف و ضبط کرده اند. (5)
با مطالعه محتوای اتهامات ایران و امریکا علیه وجاهت اخلاقی نگاه های متعارض یکدیگر به مداخله انسان دوستانه، یافته های فرضی زیر برای طرح در این پژوهش به دست آمد. مداخله انسان دوستانه رایج به نفع حقوق بشر در جامعه جهانی و روابط بین الملل موجود نگاهی تفردگرا به انسان دارد. در این رویکرد، دست کم از لحاظ اعلانی، انسان به ما هو انسان کرامت دارد، و حقوقش مورد حمایت است. البته حقوق انسانی ممکن است در یکی از دو شکل فردگرا و یا نهادگرایانه (ملی، طبقاتی، ...، جنسی ، قومی) ظهور پیدا کند. در مقابل، غلبه هژمونیک در سیاست خارحی ایران از آن نگاه مداخله انسان دوستانه در حمایت از حقوق مسلمانان است. به این لحاظ، نگاه جمهوری اسلامی و ایرانی اصالتاً ضد تفردگرایانه است. همانند نگاه افلاطونی- ارسطویی و باستان و سده های میانه ایرانی، انسان در قالب نهادهای اجتماعی خاص (امتی، نسلی، جنسی، .... ملی و یا طبقاتی) از حقوق متفاوتی برخوردار می شوند.
در جمع بندی وصفی موضوع، اتهامات امریکا و متحدین غربی و جهانی اش علیه وجاهت اخلاقی نگاه جمهوری اسلامی نسبت به « مداخله انسان دوستانه به نفع حقوق انسانی» را می توان در سه محور جمع بندی نمود: « نخست، بخشی نگری نگاه سیاست خارجی به نفع گروه خاصی از انسان ها. تأکید بر «حقوق انسانی» به جای «حقوق بشر» از این منظر توسط نویسندگان غربی نقد شده است. دوم، یاری رساندن سیاست خارجی ایران به نیروهای ضد روند نظم تفردگرای[2](6) که محصولش دو روند فردی- جهانی شدن است. روند فردگرایی در نظم غالب امروزین جلوه جهانی وطنی دارد، و جلوه جهانی شدن آن در قالب نوجامعه گرای فرهنگی صورت بندی می شود. دموکراسی بازتاب جلوه نخست است، و تنوع فرهنگی بازتاب جلوه دوم. کثرت گرایی گفتمانی است با وجاهت اخلاقی، که هم این دو جلوه از روند متناقض را از گفتمان دیالکتیکی (ستیز) خارج می کند، و هم آن را به گفتمان دیالوگی (گفت وگو) تبدیل می نماید. سومین اتهام امریکا و متحدینش علیه وجاهت اخلاقی نگاه جمهوری اسلامی نسبت به «مداخله انسان دوستانه به نفع حقوق بشر» ناشی از موضع تاریخی دیالکتیکی ایران است. تقابل دیالکتیکی تداوم نگاه علیت جوی فروانسانی است، اما به صورت عکس العمل ستیزجویانه. در مقابل، گفتمان دیالوگی گفتمانی است مبتنی بر اراده و توان تاریخ سازی انسان. در مقابل نگاه وحدت گرای دیالکتیکی، گفتمان دیالوگی ماهیتی کثرت گرایانه دارد.
در تفسیر چرایی این تمایز، با مسامحه می توان گفت که این تقابل مبنایی است. این تقابل از دو چشم انداز متضاد جامعه جهانی و ایران نسبت به مداخله انسان دوستانه ناشی می شود. به کلام آلمانی فردیناند تونیس، نگاه غالب در جامعه جهانی نسبت به مداخله انسان دوستانه در خصوص حقوق بشر را می توان گزلشافتی نامید. مبنای گزلشافتی یا متضمن آن است که انسان دارای توان تأسیس نهاد است ویا در کلامی پساپوزیتیویستی، انسان وجودی صاحب اراده است، و یا در نگاه پسامدرنی وجود انسانی خود ارزش است. نگاه ایران بیشتر نگاهی گمینشافتی است. بر خلاف نگاه گزلشافتی، مبنای گمینشافتی بر ساخت های نظم اولیه ای [3] است. در نگاه گمینشافتی، انسان مخلوق فضائی است که در درون آن متولد می شود. (7) چه بسا که لایه های هویتی ناشی از این بر ساخته های تحمیلی هویتی باشد. این ماهیت مانع تحقق حاکمیت فرد انسانی- به صورت مستقپل- می شود. در تأمل نظری این دانش پژوره، نگاه گمینشافتی عاملی برای تعدیل شدن[4] انسان، هویت او و رویکرد وی به هستی است. به عکس، نگاه گزلشافتی زمینه ساز توان انطباقی[5] بشر است. به علاوه اینکه، بر خلاف استعداد نگاه گزلشافتی به فراهم آوردن فضا برای تفرد[6] هر انسان به هر دو شکل فردگرایانه و نهادگرایانه، نگاه گمینشافتی در اساس جمع گرا و ضد تفردگرا است.
وجود این تفاوت دوگانه موجب بروز دو توجیه اخلاقی متعارض، اول- از سوی جمهوری اسلامی و، دوم- از سوی جامعه جهانی شده و به ویژه غرب در خصوص « مداخله انسان دوستانه به نفع حقوق بشر/ یا انسان های خاص» شده است.
به اقتضای این تعارض در نگاه به مداخله انسان دوستانه به نفع حقوق بشر، ایران از سویی قدرت های طرفدار رویکرد اول موضوع محذورات بین المللی بسیار قرار گرفته است. امریکا، کانادا، و کشورهای غربی بیشتر مبتکر این محذورات علیه جمهوری اسلامی بوده اند. یکی از موارد بارز این اقدام در مصوبه 24 ژوئیه 2009 تحت عنوان لایه قانونی صدا [7] سنای امریکا ظاهر شد. در این مصوبه، بودجه هایی برای تأمین دسترسی ایرانیان به امکانات رسانه ای خارج از کنترل جمهوری اسلامی تخصیص یافت.(8) البته لازم به ذکر است که به غیر از این تمایز مؤثر، امکان دارد که عوامل دیگری موجب شود تا جامعه جهانی کشوری را به لحاظ حقوق بشر محکوم کند. به گزارش اخبار بامدادی شبکه 6 صدا و سیما در روز 25 شهریور 1388، سازمان ملل مداخله نظامی اسرائیل در غزه را به اتهام جنایات جنگی محکوم کرده است.
اما، لازم به ذکر است که این دو محکومیت مشابه نیست. محکومیت رژیم صهیونیستی به اقتضای مفاد بیانیه جهانی حقوق بشر است. در مقابل، اتهامات علیه ایران به اقتضای تضاد در رویکرد جمهوری با مفاد بیانیه جهانی حقوق بشر است. در این خصوص، موضع ایران مشابه موضع کشورهای تجدید نظر طلب است. از جمله کشورهای غیر دموکراتیک تجدید نظر طلب در ساختار موجود بین المللی می توان از قدرت های بزرگ چین و روسیه و قدرت های کوچک کوبا، کره شمالی و ونزوئلا نام برد. در حالی که قدرت های بزرگ مزبور قدرت داخلی و با رویکردی دارای وجاهت خارجی هستند، رویکرد قدرت های کوچک تجدید نظر طلب اعلانی است. در مواردی نیز، موضع جمهوری اسلامی در خصوص «مداخله انسان دوستانه به نفع حقوق انسانی» جنبه بن/ بنیادگرایانه دارد. شباهت دیدگاهی رویکرد ایران با حزب الله و حماس حالت بنیادگرایانه دارد.
در تلاش مقایسه ای برای یافتن پاسخی بومی- مبنا، سه یافته فرضی (وصفی- معرفت شناختی- تفسیری) زیر به دست آمد: از لحاظ وصفی، نخست نگاه جمهوری اسلامی هم، اولاً- در تقابل با نگاه رایجی است که حامی مداخله انسان دوستانه به نفع حقوق بشر متعارف است، و هم، ثانیاً- در تقابل با نگاه رایج منتقدین آن. البته این رویکرد متمایز جمهوری اسلامی نسبت به «مداخله انسان دوستانه در حقوق انسانی» از پشتوانه ای بومی برخوردار است. از منظرمعرفتی، این نگاه یکی از روایتهای فقهی- فلسفی است که از اندیشه اسلامی به دست داده شده است. (9) روایتهای دیگری نیز در فضای اندیشه فقهی- فلسفی اسلامی وجود دارد، که توسط صاحبنظران متخصص آن مطرح شده است. از منظر تفسیری، و با نگاهی تحلیلی، نگاه جمهوری اسلامی هم، اولاً - با چشم انداز حاکمیت مبنای منتقدین ساختارگرا متمایز است، و هم ثانیاً- با نگاه منتقدین پساساختارگرایی چون نوجامعه گرا/ و جهان وطن گراها [8]. برخلاف نگاه تأسیس گر مدرن و یا تفردگرای بخشی از مدرنها و اندیشمندان منتقد مدرن، نگاه جمهوری اسلامی نگاه تفردگرا و جهان وطن انسان به ما هو انسان را نقد می کند.
دستمایه فکری این نوشته را اساساً اندیشه های بومی حکیمانه ادیب پارسی پرداز فراهم کرده اند. مفروضه بنیادین این پژوهش آن است که فضای اندیشه ایرانی مستعد بازسازی و ارائه رویکردی است مقبول و متفاوت. مقبولیتی از ماهیت رویکرد مزبور به نفع حقوق بشر ناشی می شود. مواد خام استخراج شده از این منابع به وجهی خیره کننده با دو رویکرد تفردگرای (نو- جامعه گرا/ جهان وطن گرا) جامعه جهانی در تجویز/ و یا برعکس منع مداخله انسان دوستانه به نفع حقوق بشر، سازواری از خود نشان می دهد. (10) تصویر اولیه فرضی دانش پژوه حاضر این است که نگاه فردوسی همانند اقدام سیاسی کوروش مستعد بازسازی در قالب نگاه نو- جامعه گرا، و نگاه بشردوستانه مولوی- جامی- عطار قابل بازسازی در قالب نگاه جهان وطن گرا باشد. در حالی که نگاه نخست قابلیت تسامح و رواداری را دارد، نگاه دوم حاوی «مدارا و مروت» است. در مواردی، اندیشه های فردوسی و سعدی ماهیتی تلفیقی (نوجامعه گرا- جهان وطنی) دارد.
البته لازم به ذکر است که به رغم تعلق این حکیمان ادیب به جامعه مسلمان ایرانی، اما روایت آنان به وجهی است که اجازه برداشت غیر بخشی گرا را به این دانش پژوه می دهد. مزیت دیگر این منابع به جهت استفاده صاحبان این اندیشه از زبان پارسی است. از منظر تجویزی، این تلاش اولیه در مطالعه ادبیات سیاسی حکیمان پارسی پرداز ایرانی حاکی از یافته فرضی زیر است: احتمالاً این منابع پنجره بومی متفاوتی برای رویکرد ایران نسبت به مداخله انسان دوستان در حمایت از حقوق بشر خواهد گشود. البته که مفاد این منابع باید مورد بازسازی قرار گیرد، تا روز آمد، کارآمد و متناسب با دکترین اخلاقاً موجه نسبت به مداخله انسان دوستانه در حمایت از حقوق انسان شود.
نیاز به بازسازی فضای اندیشگی به اقتضای مقتضیاتی است که در عرصه زیست بوم سیاسی ایرانی ایجاد شده است. نقش فضای زیست بوم سنتی (جهانگیری= امپراتوری) در این فرایند دوگانه است. از یکسو، ماهیت مداخله گر نگاه امپراتوری آن را بیشتر مشابه سطح جهانی روابط بین انسانی می کند. از سوی دیگر، محتوای «الحق لمن غلب» (نظریه تغلب) مناسبات ضد حقوق بشری؛ و به نفع گروه های خاص، خود را بر تولید نگاه های مربوط به «مداخله انسان دوستانه به نفع حقوق بشر» می گذاشته است. به علاوه که این ماهیت غلبه گرا زمینه سازی نگاه وحدتگرای جهانشمول را همواره می کرده است، تا جهان وطنی. این نگاه در واقع بازتولید همان نگاه جهانگیرانه (امپراتوری) سنتی بوده است. در این نظام، از سویی، غلبه جغرافیایی توجیه بخش مداخله سیاسی- نظامی در امپراتوری های ضعیف بوده است. اراده پادشاه در رعایت/ یا عدم رعایت بعضی جهات از حقوق انسانی موجب تغییر این ماهیت انسان دوستانه می شده است. در زمان زیست حکیمان ادیب ایرانی، نهاد ملت- دولت، به عنوان بر ساخت های برای تحقق حاکمیت انسانی، کشف نشده بود. به عکس با غلبه اندیشه جهانگیرانه ای که با تئوری «تغلب» (الحق لمن غلب) توجیه می شد، دفاع از حقوق انسانی و بشر به صورت گفتاری متفاوت از آنچه امروز در جامعه جهانی مطرح است، صورت بندی می شد. یا به کلامی دیگر، زیست بوم سیاسی مزبور هم فاقد نهاد ملت- دولت و حاکمیت خدشه ناپذیر وستفالیایی و یا خدشه پذیر پساوستفالیایی بود، و هم تفرد انسانی در آن جایی نداشت. ارزش انسان ها در قالب نهادهای نظم اولیه ای (چون قبیله، قوم، فرقه جنسیت) بالا و پایین می شد . اما در نوشته های حکیمانه ادیب پارسی گو، ضمن پذیرش این مدل مداخله گر جهانگیر، دو راه برای حفظ حقوق انسانی گذاشته شده است: 1) تأکید بر رعایت حقوق انسانی به عنوان لازمه «بقاء ملک». به نظر این دانش پژوه این جلوه اخلاقی مورد نظر حکیمان پارسی پرداز قابلیت دارد تا در قالب نگاه نو- جامعه گرایی به نفع حقوق بشر میهن دوستانه بازسازی شود. 2) توجیه شهروندی جهان وطنی، و صوری بودن رنگ ها. همچنین، دانش پژوه حاضر تصور می کند که جلوه فراسیاسی این نگاه کاملاً با نگاه رایج جهان وطنی سازگار است. با عنایت دوباره به فضای غالب مداخله گرایانه در نظام جهانگیری (امپراتوری) در ایران باستان و میانه، مفروض نهفته مداخله بوده است. اما تبعیت ماهیت مداخله به اراده/ و یا هوس پادشاه عاملی بوده است که نیاز به بازسازی دارد. تحول در فضای زیست از جهانگیری به نظم بین المللی فردی- جهانی شده این بازسازی را اجتناب ناپذیر می کند.
مفروضه بنیادی دیگر این دانش پژوه آن است که اندیشه حکیمان ایرانی پارسی پرداز آمادگی بازسازی برای ارائه نگاهی همسنگ با نگاه های حقوق بشری را دارد. در بازسازی تخصصی نقاط گرهی و مفاهیم اساسی در فرهنگ ایرانی، نیازمند آنیم که هم گرته برداری در زمانی از گذشته خود نفی شود و هم گرته برداری همزمان از دیگران. به عکس به اقتضایی «نوسازی محیط فردی- جهانی» شده، بازسازی نگاه ایرانی به مداخله انسان دوستانه باید متناسب با شرایط عصری ومتنوع فردی- بومی- جهانی عملی شود. به طور نمونه، در این بازسازی، نخست تفرد شخصیتی (و نه شخصی) در این فرهنگ در مقابل روح همبستگی جمع گرایانه و تفرد گریز قبیلگی قرار می گیرد. دوم نگاه کثرت گرای معطوف به وحدت جایگزین نگاه وحدت گرای امپراتوری می شود. در حالی که سطح کثرت گرای در نگاه مدرن و جامعه گرایان جدید نهادی است، در نگاه جهان وطن گرایان، سطح کثرت گرایان فردی و انسانی است. البته که تغییر محیط هم کارآمدی نظم جهانگیری را زیر پرسش برده است، و هم روزآمدی هوس/ یا اراده امپراتوران را در خصوص رعایت/ یا نقض حقوق بشر نفی می نماید.
اعتقاد این دانش پژوه بر آن است که با این بازسازی، تحفه های موجود در اندیشه های حکیمان پارسی پرداز قابلیت آن را دارد که وجاهت اخلاقی «مداخله انسان دوستانه به نفع حقوق بشر» ایران را در عرصه جهانی مقبول سازد. در این بازسازی، لازم است به سه تمایز زیر توجه شود:
اول، تمایز زیست بوم اعتقاد- پایه امپراتوری ایران پیشامدرن با زیست بوم نظام بین الملل فردی- جهانی شده امروزین.
دوم، تمایز نگاه بخشی گرایانه و تنوع گریز در خوانش (قرائت) سنتی با نگاه جهان وطن و نو- جامعه گرای امروزین، و بالاخره:
سوم، تمایز نگاه جمع گرایی هویتی و تفرد ستیز با خصلت دیالکتیکی با نگاه تفردگرای شخصیتی با خصلت دیالوگی امروزین.
با این بازسازی، انتظار می رود که گفتاری در حوزه سیاست خارجی ایران پدید آید، که دارای وجاهت اخلاقی مقبول برای دکترین «مداخله انسان دوستانه ایرانی به نفع حقوق بشر» باشد.
با توضیحات فوق ، مشخص می شود که «کرامت انسانی» و «حقوق بشر» دو جلوه از ارزش های متباین فرض می شوند. یکمی به زندگی غنای معنوی می بخشد و دومی او را از سلطه همنوع مصون می دارد. در این نگاه، همانند حمایت از کرامت انسانی، حمایت از حقوق بشر نیز امری اخلاقی به حساب می آید. اما بر خلاف مبنای معنوی و آرمان گرایانه کرامت، مبنای حقوق بشر مورد فردی انسانی و واقع گرایانه است. وجود پذیرش این واقعیت در عرصه اجتماع به معنای فقدان قبول نگاه آرمانگرا و معنوی نیست. بلکه، هر فرد انسانی نگاه معنایی و آرمانی خود را دارد: هر کسی از ظن خود شد یار من. البته که تحقق چنین دیدگاهی نیازمند ضوابط و ساختارهای متفاوتی است. از لحاظ فردی، دستیابی به این هدف تابعی از توانمند شدن جامعه برای اجرای مبادلات مردم سالارانه، آگاهی فلسفی از مفاد آن و تعهد اخلاقی به اجراء آن می داند. مداخله نظامی خارجی ممکن است به رهایی جامعه از ستم نظام الیگارشی حکومتی و یا فرد دیکتاتور بینجامد، اما فاقد توان ایجادمردم سالاری و استیفاء حقوق بشر خواهد بود. به کلامی دیگر، در صورت فقدان ماهیت اعلانی برای پوشاندن اغراض عملی سیاسی، حمایت سیاسی می تواند شرط لازم و توانمند سازی داخلی شرط کافی برای رسیدن به این هدف مقدس باشد.
2. ماهیت اخلاقی تأیید و یا نقد « مداخله انسان دوستانه» در حمایت از حقوق بشر: پیش درآمدی مفهومی- نظری
در دو دهه اخیر نگاه ها به «مداخله انسان دوستانه بین المللی برای حمایت از حقوق بشر» موضوع مجادلات بسیار شده است. حتی در امریکا، احتمالاً به اقتضای تبار فرهنگی متضاد خویش، اندیشمندان کارکردگرایانی چون امیتا اتزیونی هم با پساپوزیتیویست های اخلاق گرایی طرفدار مداخله ای چون هافمن اختلاف دارند، و هم با منتقدین. در جمع محدود منتقدین نیز، شاخه های فکری متفاوتی وجود دارد. به طور نمونه، نهادگرایانی چون محمد ایوب و استراتژیست های اخلاق گرا دو نگاه متفاوت به مداخله انسان دوستانه بین المللی در حمایت از حقوق بشر دارند. در نگاه موافق با مداخله، کارکردگرایی چون اتزیونی مداخله انسان دوستانه را به عنوان الزامی اخلاقی[9] برای دنیای پس از یازده سپتامبر معرفی می کند. (11) در نگاه او، حتی وجود اغراض دیگر سیاسی نباید به صوت مانعی برای انجام ماموریت کشورها در زمینه احقاق حقوق بشر شود. جالبتر اینکه اتزیونی لزومی نمی بیند که مداخله نظامی کور مداخله گر ملازم به الزام اخلاقی ملت سازی در کشوری باشد که مداخله خارجی سامان سیاسی آن را به هم زده است. در این خصوص، نخست او مدعی است که «اختلاط انگیزش ها نمی تواند حقانیت (اقدام) را زیر پرسش برد.» دوم نظر او بر این است که «فقدان پایداری منطقی هم نمی تواند سد این اقدام باشد.» (12) برخلاف دیدگاه کارکردگرایی اتزیونی، رابرت لوتراک و کریس براون همانند اخلاق گرایانی چون هافمن و یا استراتژیست هایی چون برژیزینیسکی و اسکوکرافت هم روابط بین المللی را نیازمند اخلاق، و هم اخلاق را متضمن مداخله انسان دوستانه به نفع حقوق بشر می دانند. در نظر لوتواک، « زمانی که اقدام دل بخواهانه علیه صرفاً بعضی، و نه همه به کار می رود، چگونه می توان آن اقدام را یک مقرره اخلاقی فرض کرد. »(13) براون نیز مانند لوتواک معتقد است که نخست، « اعتقاد گسترده ای مبنی بر وجود اخلاقیات در مقررات سازی وجود دارد و در نتیجه اصل اخلاقیات امر دلبخواهانه مورد پرسش است.» دوم براون مدعی است که «قاعده جهانشمولی در خصوص اخلاقیت یک امر خاص وجود ندارد.»(14)هافمن از یکسو و برژیزینیسکی و اسکوکرافت از سویی دیگر به نقد مداخله انسان دوستانه اقدام می کنند. از نظر نگاه جهان وطن گرای اخلاقی هافمن، از منظر نظری، مداخله انسان دوستانه به نفع حقوق بشر امری مبارک و اخلاقی است. در نظر او، چون حقوق بشر حقانیت جامعه بین المللی دولت های حاکم را زیر پرسش می برد، بنابر این، مسئله حقوق بشر به امری اخلاقی ارتقا می یابد، تا امر مقید به وظیفه قانونی. (15) اما به رغم این تأیید نظری، از نگاه هافمن مشکلاتی عملی تحقق این آرمان را دچار مشکل می کند. هافمن در 18 مقاله که طی پانزده سال پس از فروپاشی شوروی مجموعه مقالات خویش را چاپ کرده به مشکلات اخلاقی و عملی مداخله انسان دوستانه نظامی بین المللی برای ارتقاء حقوق بشر پرداخته است. (16) مفاد نوشته وی نه تنها معارض نگاه مداخله گر کشوری اتزیونی ست، و هم در نقد ساختارهای حقوقی بین المللی. در نظر او، سازمان ملل در واقع سازمانی است کنفدراسیونی و متشکل از دولت ها. با این مقدمه، او نتیجه می گیرد که سازمان های بین المللی بنابر این بازتاب نگرانی حکومت هاست تا حقوق بشر. با این نگاه سازمانی- رسمی، هافمن به این نتیجه می رسد که حکومت ها حقوق بشر را به عنوان یک امر براندارانه و ضد نظم ملی محسوب می دارند. به این لحاظ، دولت ها و ساختارهای موجود بین المللی عامدانه حقوق بشر و احترام به آن را نادیده می گیرند. استانلی هافمن در واقع نظم دولتی بین المللی را «نهادینه کردن سفاکی[10]» می نامد. (17)
از لحاظ تاریخی، آمار موجود در واقع مرید نظر مدافعان حقوق بشر از هر دو کمپ مدافع واقعاً انسان دوستانه است، نه اسماً یا توجیهاً. بر اساس آمار موجود، در قرن بیستم، ملت ها بیشتر از آنکه در جنگ خارجی کشته شده باشند، توسط دولت های خود به قتل رسیده اند. شوروی استالینیستی، آلمان هیتلری، چین مائوئیستی، کامبوج پول پوتی، عراق صدامی، کوبای کاسترونی، که شمالی کیم یونگ ایلی، افغانستان طالباتی، زیمبابوه رابرت موگابه ای و ملی گرایی شوینیستی میله سویچی در صربستان چند نمونه بارز این این فهرست هستند. رومل در تحقیقی که در این خصوص انجام داده، در یافته که 169 میلیون انسان توسط این دولت ها کشته شده اند. این آمار چهار و نیم برابر افرادی است که در مصادف با دشمن خارجی کشته شده است. در این خصوص، دولت های شوروی و چین به تنهایی مسئول تصفیه خونین 97 میلیون نفر هستند. (18)
علاوه بر پسا ساختارگرایان پساپوزیتیویست ها و اخلاق گرایان، استراتژیست هایی چون برژیزینیسکی و اسکوکرافت نیز از منظر مقتضیات زمانی به اصل اخلاق در حوزه روابط بین الملل- با مبانی ای متفاوت که جای نقد هم دارد- روی خوش نشان می دهند. جالب آن است که هم برژیزینسکی که به جناح واقعگرای حزب دموکرات امریکا وابسته است و هم اسکوکرافت که وابسته به جناح عملگرای حزب جمهوری خواه امریکاست نگاه تلفیقی دارند. آنان در برداشت های خود هم دل نگرانی های نوجامعه گرایان نسبت به جوامع سیاسی را مد نظر قرار می دهند و هم دل نگرانی جهان وطن گراها به حقوق فرد انسانی را. به این لحاظ، آنان هم با این نگاه آرمانگرای هافمن همسویی نشان می دهند و هم با دریافت کنندگان حمایتهای انسان دوستانه. «من به امر اخلاقی هم توجه دارم. از لحاظ اخلاقی عدم صحبت با حماس یعنی بایکوت کردن آنها. این به معنای حذف یک و نیم میلیون انسان است. باید به مسئله اخلاقی توجه کرد: بیماری، قطحی، فروپاشی اجتماعی.» در نوشته ای دیگر، برژیزینسکی اذعان دارد که « مسئله تلفیق قدرت و اصول [11] کار آسانی نیست. به لحاظ دشواری کار، (بنابر این او اذغان دارد، در این تلفیق قدرت با اصول) همه دچار اشتباه می شوند. گرچه من خود را نه واقعگرا و نه آرمانگرا می دانم، ولی کار دولتداری قدرت است. اما صرف قدرت و منافع کافی نیست، بلکه لازم است اصول نیز راهنمای قدرت باشد.» (19) در موضوع اصول، برژیزینسکی همانند هافمن به اصل مداخله انسان دوستانه نظامی برای ارتقاء حقوق بشر معتقد است. اسکوکرافت نیز در این خصوص اظهار می دارد که « ما در مقابل مردمی که برای سه نسل در اردوگاهها زندگی کرده اند نیز مسئولیم. ما مسئولیتی اخلاقی برای حل این مسئله داریم». (20) جالب این است که این استراتژیست از دو حزب امریکا، هر دو به نحوی در تحولات پیش و پس از انقلاب 1357 ایران سهیم بوده اند. برژیزینسکی در جریان انقلاب ایران مشاور امنیت ملی جیمی کارتر بود، و اسکوکرافت علاوه بر ایفای نقش در اعزام مک فارلین به ایران، در مدیریت های سیاسی- اجرایی امریکا در دوران بعد از انقلاب اسلامی نقش مشاورت امنیت ملی را عهده دار بوده است.
اظهار نظر استراتژیست های معتقد به نظریه بازی ها در کنار پساپوزیتیویست ها و هافمن اخلاق گرا حاکی از این است که پس از چند قرن تأکید بر خدشه ناپذیری حاکمیت کشوری، امروزه جایگاه انسانی و حقوق بشر به سطحی ارتقا یافته که بر حاکمیت ملت- دولت نیز تقدم منطقی پیدا کرده است. در نظم وستفالی ترتیباتی وجود داشت که: «نقطه آغازین نظام بین الملل وجود دولت هایی است، با جوامع سیاسی مستقل.»(21) البته که از فردای پایان جنگ دوم جهانی، مسئله مداخله انسان دوستانه مطرح شد:(22) «جنگ جهانی دوم مقطعی دوران ساز در حقوق بین الملل در گذار از نظامی در خدمت حاکمیت دولتی به نظامی در حفاظت از کرامت انسانی است. »(23)
داده نورنبرگ 1945 خیلی مهم است. بر اساس دعاوی حقوق بین الملل، شهروندان دارای حقوقی هستند که حتی دولت هایشان نمی توانند نقض کنند و حاکمیت ملی نمی تواند ناقض آن باشد. اما معاهداتی که در خصوص نسل کشی، تبعیض علیه زنان، حقوق سیاسی و مدنی و حقوق اجتماعی اقتصادی امضا و اجرا می شود، کاربرد آن توأم با یک بام و دو هوایی همراه بوده است.
دهه های بعد از آن خدشه اولیه بر حاکمیت مطلق کشور، همان پرس غالی، در خطابه خوداز موضع دبیر کلی سازمان ملل به مجمع عمومی، کوفی عنان در سال 1999 اعلان داشت که از ملزومات حفاظت از حقوق بشر این است که «باید بر حاکمیت دولت مقدم شود.» و حاکمیت نمی تواند زمینه ساز «عذر برای غیر قابل اجرا بودن» آن شود؛ و منشور سازمان ملل « به نام مردم صادر شده و نه حکومت های سازمان ملل.» (24) به پیشنهاد کوفی عنان دولت کانادا کمیته ای را مأمور بررسی طرحی پیشنهادی برای اجرای این امر کرد. در سال 2001، کمیته گزارشی را ارائه کرد با مفاد زیر:
«عضویت در سازمان ملل متضمن حفاظت از زندگی و آزادی های پایه ای مردمش است.» با این مقدمه «اگر دولت عضوی در اعمال این مسئولیت قصور کرد، جامعه بین الملل حق مداخله دارد.»(25) البته بحث بر سر این است که برای اینکه مداخله انسان دوستانه حقانیت داشته باشد، باید چند جانبه باشد.»(26) و به نحوی نیست که صرفاً «اجماع داخل کشوری را نمایندگی کند.»(27) گذشته از مبنای اخلاقی و تعریف، از لحاظ حقوقی نیز، سازمان ملل بارها «مداخله انسان دوستانه نظامی» را تأیید کرده است. قطعنامه 1778 شورای امنیت در خصوص مداخله نظامی آن سازمان جهت حذف اعمال خشونت و نقض حقوق بشر تنها یکی از موارد است.(28) در 9 سپتامبر 2009، از سوی دفتر کمیساریای عالی حقوق بشر سندی در خصوص نقض حقوق بشر در جمهوری خلق کنگو صادر شد. (29)
در مقابل این نگاه کارکردگرایان و اخلاق گرایان، نگاه نهادگرایانی چون محمد ایوب قرار دارد. در نظر ایوب، ماهیت آنارشیک نظام بین لملل متکثر و حاوی نهادهای ملی متفافوت است. او مداخله گرایی بین المللی به نفع حقوق بشر را مخل حاکمیت ملی فرض می کند. در نگاه او، سنگ زیر بنای نظم وستفالی حاکمیت ملی است و ایده مداخله انسان دوستانه در عمل هم موجب تخریب این سنگ زیر بنا می شود، و هم آنکه می تواند زمینه ساز سوء استفاده کشورهایی شود که منافع ملی خویش را به نام جامعه بین المللی اعمال می کنند:
برخلاف میثاق جهانی که بر حاکمیت ملی و عدم مداخله تأکید می گذارد، هدف اعلانی مداخله انسان دوستانه ای که در دهه اخیر رایج شده بر حفاظت از حقوق شهروندانی است که حقوق بنیادی انسانی آنان مورد تعدی آشکار از سوی کارگزاران دولت قرار گرفته است. (30)
در این نگاه، ایوب تا حد زیادی به نگاه هدلی بول نزدیک است. هدلی بول در نوشته مشهور و کلاسیک خود نشام بین المللی را نظام قیم- گریز (آنارشیک) معرفی می کند. (31) البته کشورهایی چون چین و روسیه با استناد به همین اصل، زمینه را برای توجیه سیاست هایشان فراهم می کنند. این در حالی است که در دهه های ششم و هفتم قرن پیش، شوروی در مخالفت با آن، به مجارستان و چکسلواکی حمله کرده بود.
با معرفی مکاتب و نگرش های حامی و یا منتقد مداخله انسان دوستانه در حمایت از حقوق بشر، لازم به نظر می رسد که در تعریف مفهومی نیز نگاهی به مداخله انسان دوستانه به نفع حقوق بشر داشته باشیم. در حوزه تعریف، به لحاظ فقدان مبنای بومی رشته روابط بین المللی و حقوق بشر، اندیشمندان داخلی این حوزه تعریفی از مداخله انسان دوستانه نداده اند. البته گفتمان های فقهی در این زمینه دیدگاه های معینی دارند.
اما نویسندگان غربی در این زمینه تعاریف گوناگونی از مداخلات انسان دوستانه در حمایت از حقوق بشر ارایه نموده اند. به طور نمونه، هُلزگرِف مداخله انسان دوستانه در روابط بین الملل فردی- جهانی شده امروزین را به شرح زیر تعریف می کند: «تهدید یا کاربرد زور فرامرزی و توسط یک کشور (و یا ائتلافی از کشورها) به قصد جلوگیری و یا خاتمه دادن به نقض گسترده حقوق بشر افرادی که تابعیت کشور دیگری را دارند. این مداخله طبعیتاً بدون رضایت کشور مورد تهاجم صورت می گیرد» (32) در مجالی دیگر، هُلزگرِف دامنه ابزار تهدید را هم گسترده تر کرده، اظهار می دارد که مداخله انسان دوستانه ممکن است با استفاده از ابزار «تهدید اقتصادی، دیپلماتیک و تحریمهای دیگری همراه باشد.»(33) به عکس، فرناندو آر تِسون مداخله انسان دوستانه را به قید «مجاز» مقید می کند. در این خصوص، او قید «مجاز» را تابعی از رضایت قربانیان ستم سیاسی می داند: « کاربرد متناسب زور نظامی یا تهدید بین المللی، به وسیه حکومت های لیبرال و یا ائتلافی از آنها، که هدفش در اصول هم خاتمه به ستمگری سیاسی و یا هرج و مرج باشد، و هم مورد استقبال قربانیان ستمگری سیاسی قرار گیرد، و با دکترین تأثیر دو گانه سازگار باشد.» (34) دانشنامه فلسفی استانفورد، دکترین تأثیر دو گانه را مقید به دو وضعیت متفاوت می کند: 1) دستاوردها بر خسارتها بچربد؛ 2) هدف والاتر به همان اندازه هدف نامطلوب خسارت داشته باشد.(35) اتفاقاً مورد دوم به نحوی مشابه مورد توافق برخی از نویسندگان ایرانی نیز است. (36)
البته ماهیت مداخله و میزان مداخله نیز موضع مجادلات نظری بسیاری شده است. در این خصوص، توماس ال. فریدمن روزنامه نگار برجسته نیویورک تایمز مدعی است در صورت مداخله انسان دوستانه، کشور مداخله گر اخلاقاً متعهد است تا هزینه «ملت سازی» پس از حمله و دفع حاکم جبار را بپردازد. (37) اما بر خلاف او، خانم سناتور فینستاین[12] در حاشیه خطابیه سپتامبر 2009 رئیس جمهوری امریکا در مقابل جلسه مشترک کنگره اظهار داشت: « ما نمی توانیم افغانستان را به دموکراسی تبدیل کنیم. افغانستان جامعه ای قبیله ای است.» (38)
با توضیحات فوق، مشاهده می شود که در خصوص جایگاه حقوق بشر و نقش اخلاق در روابط بین الملل، شاهد تحولی اساسی در اندیشه موجود هستیم. در نگاه آر. جی وینسنت، حقوق بشر به جزوی چنان جدا ناپذیر از زبان آدابی [13] در روابط بین المللی تبدیل شده است که بحث از آداب روابط بین المللی به زبان حق مطرح می شود. (39) چارلز کرامر که از نظریه پردازان نومحافظه کاری مؤسسه آمریکن اینترپرایز است در این خصوص مدعی است: «بعضی از کالاها بیش از نظم ارزش دارند. خطاهایی وجود دارد، که حتی به قیمت خدشه دار شدن نظم، باید درست شوند.» (40)
این دیدگاه ها به وضوح در مقابل دیدگاه وستفالیایی از روابط بین الملل است. به نظر آرنولد ولفرز، «ضروریات در روابط بین الملل، و اجازه بدهید بگوییم در همه سپرهای زندگی به وجهی هستند که موجب خدشه دار شدن قضاوت های اخلاقی[14] نمی شود؛(41) این ضروریات خود مبتنی بر گزینه های اخلاقی هستند.»(42) سِر هارولد نیکلسون با رویکردی به شدت ماکیاولیستی و یا هابزی مدعی می شود که «چیزی به عنوان اخلاق بین المللی وجود ندارد.»(43) دین آچسون هم به همین نهج مدعی می شود که «هر آنچه به عنوان معیارهای آدابی در حوزه سیاستگذاریهای خارجی حکومت به مثابه مجموعه ای از اخلاقیات، امثال و حکم و شعائر مطرح است، تنها موجب گیجی و سردرگمی می شوند، تا هدایت تصمیمات.» (44) جرج کنان نیز می گفت: « اصول اخلاقی جایش در قلب انسانهاست، و هدفش هدایت رفتار فردی است، در هر دو شکل شهروندی و شهریاری ... اما زمانی که رفتار فردی از دستگاه سازمان سیاسی می گذرد و با اقدامات میلیون ها انسان دیگری که منصب حکومتی دارد مخلوط می شود، تا به عنوان سیاست حکومت مطرح شود، آنگاه دچار آنچنان دگرگونی می شود که همین اصول اخلاقی دیگر مناسبت خود را از دست می دهند. حکومت مأمور است و معذور .... وظیفه اصلی آن تعهد به منافع جامعه ملی ... امنیت نظامی، یکپارچه کردن زندگی سیاسی و رفاه مردمی است که نمایندگی می کند. این نیازهای اصلاً کیفیت اخلاقی ندارند. ضروریاتی اجتناب ناپذیر از هستی ملی است و بنابر این ، تابعی از موضوعات بد و خوب و خیر و شر نیست.»(45) جیمز شلزینگر نیز مدعی است که «قدیسان مخلص هستند، ولی دولتمردان باید مسئول باشند. به عنوان معتمدین مردم، دولتمردان باید با تسامح نسبت به اصول، منافع آنان را تأمین کند. در سیاست، قضاوت مدبرانه و عملی باید بر فتاوی ارزشی ارجحیت داشته باشد.»(46) مقایسه نگاه های ارزشگرای نخستین و ارزش گریز آخرین نشان از تحول اساسی در نگاه غربی به نظام و نسق بین المللی در حال ظهور دارد. برخلاف نو جامعه گرایان و جهان وطن گراهای لیبرتارین، و در تقابل با نگاه آرمانگراها در نظم وستفالیایی، واقعگرایان نظم وستفالائی معتقد بودند که اگر اخلاق وارد حوزه سیاست خارجی شود، اگر پویش استدلال اخلاقی را هم نابود نکند، آن را حتماً به پدیده ای انعطاف ناپذیر، ساده اندیشانه، ناکجا آبادی، فناتیک و انحرافی تبدیل خواهد کرد.
در جمع بندی این گفتار، در فضای جامعه جهانی امروز، شاهد دو جفت نگاه حمایتی و نگاه انتقادی نسبت به مداخله انسان دوستانه هستیم. جفت یکم که حامی مداخله انسان دوستانه به نفع حقوق بشر است در قالب رویکرد نو- جامعه گرا[15] و نولیبرال- جهان وطنی[16] قابل صورت بندی است. اما این دو رویکرد هر دو چشم انداز پساپوزیتیویستی قرار می گیرند. جفت منتقد از دو چشم انداز متفاوت (وستفالیایی، پساوستفالیایی) موضع مداخله انسان دوستانه به نفع حقوق بشر را نقد می کنند. در حالی که چشم انداز وستفالیایی دلنگران خدشه وارد آمدن به حاکمیت کشوری هستند، چشم انداز اخلاق گرایی پساوستفالیایی مترصد سوء استفاده قدرت های بزرگ از این نگاه هستند. بر خلاف نگاه نهاد گرایانه وستفالیایی، نگاه اخلاق گرایانه نیز همانند دو نگاه نو جامعه گرا و جهان وطن گرا تفردگرا هستند. به رغم این تفاوت ها، هر چهار رویکرد فوق مبانی انسان- پایه و مدنی دارند. در حالی که نگاه نو جامعه گرا به مداخله انسان دوستانه به نفع حقوق بشر تابعی از ارزش های نهادی است، نگاه نولیبرال جهان وطنی مروج رویکرد مداخله انسان دوستانه ای است که از وجود انسان به ما هو انسان ناشی می شود. البته در هر دو رویکرد موجود جامعه جهانی (سازمان ملل و نهادهای وابسته) و غرب، غلبه هژمونیک اندیشگی با ذهنیت تفردگرایی مدنی است. این نگاه تفردگرا در دو شکل فردگرایی و یا نهادگرایی (ملی -جهانگرایی) ظهور می کند.
پاورقی ها :
[1]. The Universal Declaration of Human Rights
[2]. IndividuatiNG
[3]. Primordial
[4]. Adjustment
[5]. Adaptation
[6]. Individuation
[7].Voice Act: Victim of Iranian Censorship
[8]. Communitarians/ Cosmopolitans
[9]. Moral Obligation
[10]. Institutialization of Cruelty
[11]. Power and principle
[12].Feinstein
[13]. Ethics
[14]. Moral
[15]. Communitarian
[16]. Libertarian
پی نوشت ها :
(1). مجمع عمومی سازمان ملل متحد، سه سال پس از تأسیس سازمان ملل متحد، اعلامیه جهانی حقوق بشر را تصویب نمود و اعلامیه جهانی حقوق بشر، که هدف آن ایجاد تضمین حقوق و آزادی های برابر برای همه مردم [1] بود در 10 دسامبر 1948 به تصویب رسید، اعلامیه جهانی حقوق بشر یک پیمان بین المللی است که در مجمع عمومی سازمان ملل متحد به تصویب رسیده است و شامل 30 ماده است که به تشریح دیدگاه سازمان ملل متحد در مورد حقوق بشر می پردازد. متن بیانیه در پیوست آمده است.
(2). Thomas A. Bailey, The Diplomatic History of American People. 7 Th ed. New York: Appleton- Century- Crofts, 1964: 84
(3). Bailey 554.
(4). http:// www. Tabanak. ir/ fa/ pages/? cid= 64540
(5). http:// www. aftab- yazd. com/ textdetalis. asp? dt= 9/ 17/2009 & aftab= 8 & TextID= 104349
(6). تفرد گرایی نگاهی که انسان را به ما هو انسان تکریم می کند. انسان در دو جلوه فردگرایی جهان وطنی و نو جامعه گرایی نهادی ظهور می کند. در این نگاه بیشتر فرامدرنی، انسان به ما هو انسان واجد ویژگیهای منفرد است. این تفرد و اخلاف نشان از تنوع و ملازم با کثرتگرایی است.
(7). در این تقسیم بندی ها تعمداً از تقسیم بندی دورکهایم در خصوص همبستگی مکانیک و ارگانیک سخن نمی گویم. علیت اینست که تعریف تونیس امکان فرا رفتن از نگاه پوزیتیویستی را دارد، این در حالیست که نگاه دورکیم در قالب علم واحد پوزیتیویستی جا می گیرد.
(8).http:// www 6. 1 exisnexis. com/ publisher/ End User? Action= User Display Full Document & orgld = 574 & topicId = 100007193 & docId= 1: 1011830512 & start=3.
(9). محمد مجتهد شبستری، نقدی بر قرائت رسمی از دین، تهران: طرح نو، 30-1384:11
(10). محمد علی اسلامی ندوشن، ایران: چه حرفی برای گفتن دارد؟ تهران: شرکت سهامی انتشار، 1379:4.
(11). Amitai Etzioni, Security First: for a muscular, Moral foreign policy, Yale University Press, 2007.
(12). Chiris Brown, " Selective humanitarianism : in defnce of inconsistency," in D. K. Chaterjee and D. E. Scheid (eds.) Ethics and Foreign Intervention, Cambridge: Cambridge University Press, 2003: 40, 47. 0
(13). Times Literary Supplement, 14 July 200.
(14). Chris browen, " Selective humanitarianism: in defence of inconsistency," in D. K. Chaterjee and D. E. Scheid (eds.) Ethics and Foreign Intervention, Cambridge: Cambridge University Press, 2003: 40, 47. 0
(15). R. J. Vincent, Human rights International Relations, Cambridge: Cambridge University Press, 1986: 21.
(16). Stankey Hoffmann, World: Troubled Peace in the Post- Cold War Era, New York: Rowman & Littlefield, 1998.
(17). Stanley Hoffmann," Reaching for the Most Difficult; Human Rights as a Foreign Policy Goals," Daedalus 112 Fall 1983: 33 and 28.
(18). R. J. Rummel, Death by Government, New Brunswick, N. J.: transaction Publishers, 1994: 15 and 4.
(19). Zbigniew Brzezinski and Brent Scowcroft, America and the World. New York: Basic Books, 2008: chap 7: 242.
(20). Zbigniew Brzezinski and Brent Scowcroft, America and the World. New York: Basic Books, 2008: chap 3: 84-5.
(21). Hedley Bull, The Anarchical Society, New York: Columbia University Press, 1977: 8.
(22). Jack Donnelly, International Human Rights, 3 ed. (Boulder, CO: Westiew Press, 2007.
(23). David J. Bederman, International Low Frameworks, New York: Foundation Press, 1999: 95.
(24). Cited in Judith Miller, " Sovereignty Iis not so Sacred Aanymore, " New York Times, April 18 1999.
(25). Anne- Marie Slaughter, "Leading through Law," The Wilson Quarterly. (Autumn 2003): 38.
(26). Martha Finnemore, "Constructing Norms of Humanitarian Intervention," in Peter J. Karzestein, ed. The Culture of National Security. Norms and Identity in World politics,New York: Columbia University Press, 1996: 170.
(27). William R. Slomanson, Fundamental Perspectives on International Low, 3rd ed. Belmont, CA: Wadsworth, 2000: 463.
(28). Resolution S/ RES/ 1778, September 25 2007 over Chad, www. un. org/ Docs/ sc/ unsc- resoutions 07 htm.
(29). UN News Service, http:// www. un. org/ apps/ story. asp? News ID= 31991 & Cr= monuc & Cr1=
(30). Mohammed Ayoob, " Genocide Prevention in the New Global Architecture, " Brititsh Journal of Politics and International Relations, Vol. VII, (2005): 469-484.
(31).Hedley Bull, The Anarchical Society: A Study of Order in World Politics, New York: Columbia University Press, 1977.
(32). J. L. Holzgrefe, " The Humanitarian Intervention Debate," in J. L. Holzgrefe and R. O. Keohane, (eds.) Humanitarian Intervention: Ethical, Legal and Politicsl Dilemma. Cambridge: Cambridge University Press, 2003: 18.
(33). Ibid. : 94.
(34). Fernando R. Teson, " The Liberal case for Humanitarian Intervention" in Ibid: 2003: 94.
(35). http:// plato. stanford. edu/ entries/ double- effect/
(36). «حقوق بشر دوستانه» مصاحبه با سید مصطفی محقق داماد، رحماء در
http:// www. rohama. org/ fa/ pages/? cid= 20.
(37). Washington Post, 28 April 2004.
(38). CNN, September 13 2009.
(39). R J. Vincent, "The Idea of Rights in International Ethics", in Traditions of International Ethics, ed. Terry Nardin and David R. Mapel, Camrridge: Camrridge University Press, 1992: 267.
(40). Charles Krauthammer, " Morality and Reagan Doctrin," The New Republic, September 8 1986: 20.
(41). مفهوم اخلاق یا (Morality) از ریشه مفهوم لاتین Mores نشئت می گیرد. Mores به معنای رسوم، عادات و شیوه زندگی است. نوعاً این مفهوم بر مدلولاتی چون خیر، حص و درست دلالت دارد. این مفاهیم با مصادقی چون تقوا (مردانگی) ، یکپارچگی شخصیت، خیر، حق و عدالت ملازم است.
* اصطلاح اداب در مفهوم لاتین Ethos ریشه دارد. آداب بر مدلولهایی چون رسوم و اقدام مشترک (Commob practice) دلالت دارد. در انگلیسی این دو مفهوم به جای هم به کار می روند. اما در تحلیلی عمیق تر، این دو مفهوم تفاوت هایی ریشه ای با هم دارد:
* اخلاق بر مواردی چون ارزش ها و اعتقادات درباره حق و باطل، خیر و شر، عدالت و ظلم دلالت دارد، و
* آداب بر بررسی، توجه و تجزیه و تحلیل نقادانه اخلاق.
(42).Arnold Wolfers, Discord and Collaboration: Essays on International Politics, Baltimore: Johns Hopkins University Press, 1962: 58.
(43). Sir Harold Nicolson, Diplomacy, 3rd ed. New York: Oxford University Press, 1973: 147.
(44). Dena Acheson, "Ethics In International Relations Today: Our Standard of Conduct," Vital Speeches of the Day 31, (February 1 1965): 227.
(45). George F. Kennan, "Morality and Foreign Policy," Foreign Affairs, 64, (Wniter 1985/ 1986): 206.
(46).Arthur Schlesinger jr., 'The Necessary Amorality of Foreign Affairs," Harper's Magazine, august 1971: 73.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}